به گزارش خبرگزاری «حوزه»، معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در کتاب «ره توشه راهیان نور» ویژه محرم الحرام 1440، به ارائه مقالات در موضوعات گوناگون پرداخته که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.
اشاره
تربیت فرزندان از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا موفقیت و فتح قلههای پیشرفت جامعه به دست توانمند فرزندان حاصل میشود؛ از اینرو امروزه در جامعه بودجههای کلانی هزینه میشود تا نیروهایی توانمند، دینمدار و آیندهساز تربیت گردد. آسیبشناسی تربیت دینی نیز همانند اصل تربیت اهمیت دارد؛ زیرا آسیبزدایی لازمۀ تربیت فرزندان نقشآفرین و موفق است. اگر کشاورز در ایجاد شرایط لازم برای رشد محصول به آب، بذر و کود نیاز دارد، در کنار آن باید آفتها را از محصول بزداید، وگرنه تلاشش بینتیجه خواهد بود. گفتنی است نوجوانان و جوانان نهتنها دینستیز نیستند، بلکه دینباور و تربیتپذیرند؛ جهانیشدن و رشد ارتباطات ماهوارهای و رایانهای هویت مذهبی او را ناشناخته قرار داده است. از اینرو مشکلات تربیت دینی معلول ماهیت خود دین نیست، بلکه علت یا علل آن را باید در خارج از آموزههای دینی جستجو کرد. بنابراین این سؤال طرح میشود: چرا تربیت دینی با مشکلاتی روبروست؟ این نوشتار میکوشد «آسیبشناسی تربیت دینی» را تبیین کند.
عرصههای آسیب تربیت دینی
1. ناهمگونی گفتار و رفتار والدین
والدین نقشی کلیدی در رفتار و باورهای فرزند ایفا میکنند؛ چراکه بیشتر اوقات با والدین در ارتباط هستند؛ از اینرو فرزند با الگوبرداری از رفتارهای والدین بسیاری از آداب دینی و معاشرت را میآموزد؛ برای مثال اگر والدین در نماز پایبندی نداشته باشند، فرزند نیز بدان اهمیت نمیدهد. بر اساس تحقیقات «بسیاری از افرادی که در بزرگسالی نسبت به عبادات، سستی و کاهلی از خود نشان میدهند، بیاعتقاد به دین و تکالیف دینی نیستند، بلکه به جهت بیتوجهی یا عدم تقید والدین نسبت به انجام بهموقع تکالیف دینی و عبادی است. از سوی دیگر فرزندان با مشاهدۀ صحنههای عبادت والدین از آن تأثیر میپذیرند؛ زیرا تجربه، تفکر و تعلیم وسایلی هستند که به انسان قدرت تشخیص میدهد».[1]
متأسفانه نبود هماهنگی میان گفتار و رفتار والدین یکی از مهمترین آسیبهای تربیت دینی است. اگر فرزند شاهد این ناهمگونی باشد، باورها و اعتقادات دینی او تضعیف و سخنان والدین اثر ندارد؛ یعنی اگر والدین فرزند خود را به راستگویی سفارش کنند، در حالی که خود دروغ بگویند، این رویکرد سبب عدم اعتماد فرزندان در دیگر مؤلفهها و آموزهها نسبت به والدین میشود.
بزرگی سراسر به گفتار نیست |
|
دو صد گفته چون نیمکردار نیست |
قرآن عدم همسویی گفتار و رفتار را نکوهش مینماید: gيا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونf؛[2] ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید. نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمیکنید.
نتیجۀ همسویی گفتار و رفتار والدین در این نمونه دیده میشود: روزی از سهل شوشتری ـ از اهل کرامت ـ پرسیدند: چگونه به این مقام رسیدی؟ پاسخ داد: در کودکی نزد داییام زندگی میکردم. وقتی هفتساله بودم، نیمهشبی از خواب برای قضای حاجت بیدار شدم. وقتی که برگشتم بخوابم، داییام را دیدم که رو به قبله نشسته و عبایی به دوش کشیده، عمامهای دور سرش پیچیده و مشغول خواندن نماز است. از حالت او خوشم آمد. کنارش نشستم تا نمازش تمام شد. آنگاه از من پرسید: پسر چرا نشستهای؟ برو بخواب! گفتم از کار شما خوشم آمده و میخواهم پهلوی شما بنشینم. گفت: نه برو بخواب. رفتم و خوابیدم. شب بعد نیز این ماجرا تکرار شد و داییام به من گفت: برو بخواب. گفتم دوست دارم هرآنچه شما میگویید، من هم تکرار کنم. داییام مرا رو به قبله نشانید و گفت: یک مرتبه بگو یا حاضر یا ناظر، من هم تکرار کردم. سپس گفت: برای امشب کافی است، حالا برو بخواب. این کار چند شب تکرار شد و هر شب عبارت یا حاضر یا ناظر را چند بار تکرار میکردم. کمکم وضوگرفتن را هم آموختم و پس از آنکه وضو میگرفتم، هفت مرتبه میگفتم: یا حاضر یا ناظر. بالأخره کار به جایی رسید بدون اینکه نزد داییام بروم، خودم قبل از اذان صبح بیدار میشدم و پس از نماز تسبیح به دست میگرفتم و پیوسته آن اذکار را تکرار میکردم و از این کار بینهایت لذت میبردم. اکنون رسیدن به این مقام را از لطف رفتار دقیق و منصفانه داییام در آن دوران حساس زندگی میدانم.[3]
2. تربیت مستقیم
برای تربیت دینی فرزندان میتوان از روشهای گوناگونی بهره جست: گاه اقتضای وضعیت استفاده از روش مستقیم است؛ چنانکه قرآن میفرماید: gقَالَ إِنّی لِعَمَلِکُم مِّنَ الْقَالِینَf؛[4] گفت: من عمل شما را دشمن میدارم.
اما در بسیاری از موارد ـ بهویژه آموزشهای عقاید ـ تأثیر بیان غیرمستقیم بیشتر است؛ زیرا همه به توصیهای که خطاب به آنان نباشند، گوش میسپارند؛ ولی حاضر نیستند توصیۀ خطاب به خود را بشنوند. متأسفانه در جامعۀ ما تقویت باورهای دینی به روش مستقیم بسی شایعتر است و در زمینۀ روشهای غیرمستقیم بهندرت چارهاندیشی میشود. گویا تنها راه مستقیم وجود دارد؛ غافل از اینکه سبکهای غیرمستقیم رایج امروزۀ در جهان کارآمدی ویژهای دارد. به فرموده امام صادق7 خطابهای قرآن گرچه به پیامبر9 است؛ ولی در واقع مؤمنان مخاطب هستند. امام صادق7 فرمود: «نَزَلَ الْقُرْآنُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةُ»؛[5] قرآن به سبک این ضربالمثل عربی نازل شده است که میگوید: به تو میگویم، ولی ای همسایه تو بشنو.
امام صادق7 در جایی دیگر میفرماید: «هرجا خداوندِ بلندمرتبه پیامبرش را سرزنش کرده، مقصودش دیگران است؛ مانند آنچه در سوره إسرا آمده که میفرماید: اگر ما تو را ثابتقدم نمیکردیم، نزدیک بود به سوی آنان [کافران] متمایل شوی».[6]
گفتنی است با توجه به اینکه «اروپا در جنگهای صلیبی از راه شمشیر ضرر کرد، اکنون تصمیم گرفته تا از راه تبشیر به مقاصد خود برسد. اروپا میخواهد با این جنگ صلیبی جدید، بدون خونریزی به هدف برسد. اروپا برای رسیدن به این هدف کلیسا، مدارس، بیمارستان و ... را استخدام و مبشرین را منتشر کرده است».[7]
3. بد معرفینمودن اسلام
یکی دیگر از عوامل مؤثر در آسیبرسانی به تربیت دینی، برداشتهای ناصحیح و غیرمنطقی از آموزههای دینی و انتقال آن به نسل جوان است؛ یعنی بعضی نتوانستهاند واژۀ «دین» را صحیح و کارآمد به نسل جوان تفهیم کنند؛ به گونهای که نیاز به معنویت فقط هنگام سختیها و گرفتاریها مفید است و در سایر مواقع نیازی به دین نیست. از اینرو برای دین نقشی در زندگی روزمرۀ خود قایل نیستند؛ در حالی که دین همان «زندگی» است؛ از اینرو برخی جوانان دین را با عزلت، ترک شادیها، لذّتستیزی و التزام به باور دینی را ملازم افسردگی و دل مردگی میپندارند. در حالی که روش آموزگاران نخستین دین چنین نبوده است؛ برای مثال زمانی که پیامبر9 تصمیم گرفت امیر مؤمنان7 و معاذ را برای آموزش دین به یمن بفرستد، به ایشان فرمود: «یَسِّرُوا وَلَا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا وَلَا تُنَفِّرُوا»؛[8] آسان بگیرید و سخت نگیرید، بشارت دهید و نفرت ایجاد نکنید.
اسلام بر خلاف پارهای ادیان ساختگی، سرکوبی خواستههای طبیعی مانند تغذیه، تفریح و ارضای غرایز جنسی را هدف قرار نداده است، بلکه فقط آنها را کنترل میکند تا به اهداف برتر آدمیان صدمه وارد نیاید؛ gما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْf؛[9] خداوند نمیخواهد برای شما تنگنا و رنج قرار دهد؛ ولی میخواهد شما را پاک کند و نعمتش را بر شما کامل گرداند.
این نمونه از نتایج بد معرفینمودن دین است:
مرحوم سیدقطب میگوید به یکی از شهرهای آمریکا رفتم. دیدم دم درِ کلیسا اطلاعیهای نصب کردهاند: «امشب یک برنامه رقص و شادی و شام سبک و موسیقی اجرا میشود»! تعجب کردم که کلیسا به چه مناسبت اینها را اعلام کرده است! کنجکاو شدم در آن ساعتِ معین بروم ببینم چه خبر است. دیدم یک سالن رقص کنار سالن کلیساست؛ زوجهای جوان میآیند و میرقصند و موسیقیهای محرک و شهوانی هم پخش میشود! افرادِ کمی مسنتر هم کنار نشستهاند و تماشا میکنند و از نگاهکردن لذت میبرند! کشیش هم اواخر شب روی سِن ظاهر شد و با رفتار خیلی آرام و ملایم نور چراغها را تنظیم کرد! میگوید فردا سراغ کشیش رفتم؛ گفتم شما کشیش هستید یا کابارهدار؟! اینجا کلیساست یا سالن رقص؟! کشیش گفت به این وسیله میخواهم جوانها را به کلیسا جذب کنم![10]
4. سیاستزدگی در دینداری
رشد و بلوغ سیاسی یکی از نیازهای جدی فرزندان است؛ زیرا فرزندان ما شاید در تشخیص حق و باطل دچار مشکل و برخی فرزندان تحت تأثیر افکار دشمن قرار گیرند. این امر ناشی از آن است که برخی جوانان در خانوادهای بزرگ شدهاند که از رشد و بلوغ سیاسی برخوردار نیستند؛ مهمتر از آن جناحبندی و گرایشهای سیاسی خود والدین است؛ اینان نهتنها به بلوغ سیاسی فرزندان خود کمک نمیکنند، بلکه به دلیل علاقمندی به جناحی خاص، اشکالات عملکرد آنها را نادیده میانگارند و مطلوب جناح خود را در جایگاه آموزههای سیاسی دین معرفی مینمایند و مطلوب جناح طرف را باطل جلوه میدهند.
والدین در این میان وظیفه دارند فرزندان خود را به گونهای تربیت کنند که قدرت تشخیص حق از باطل را داشته باشند. لازمۀ این امر آشنایی فرزندان با آموزههای سیاسی است؛ زیرا دین معیارهای حق و باطل را بیان کرده و عقل را به وی عطا کرده است. در سراسر قرآن همۀ انسانها را به تفکر، تعقل و تدبّر فراخوانده است. صدها روایت از معصومان: نیز دربارۀ عقل و کاربردهاى گوناگون آن در اصول و فروع دین وجود دارد. امام صادق7 در تبیین عقل فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ وَ اُکْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَان»؛[11] عقل آن است که خدای رحمان به آن عبادت و بهشت جاویدان با آن کسب میشود. همچنین امام حسین7 فرمود: «لا یَکمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ»؛[12] عقل جز با پیروى از حق کامل نمیشود. بنابراین انسانها باید به مدد حق، به تکمیل عقل و خردورزی بپردازند.
5. بیتوجهی به شرایط زمان
با وضعیت حاصل برای نسل موجود، این نسل در گرایش به ارزشهای اجتماعی و اعتقادی مطلوب تا حدود قابل ملاحظهای با نسل قبل از خود، یعنی پدران و مادران خویش متفاوت است. این امر ناشی از مسائل گوناگونی از جمله پدیدۀ جهانیشدن، رشد خارقالعاده ارتباطات ماهوارهای و رایانهای، امکان دستیابی جوانان و نوجوانان در دهکده کوچک جهانی به همدیگر، آشنایی نسل حاضر با شیوههای جدید زندگی و تنوع تأمین نیازهاست.
متأسفانه عنصر زمان که از شرایط لازم تربیت است، کمتر مورد توجه والدین است. گاهی والدین روشهای متعلق به نسل و مقتضیات زمان دیگر را به اجبار به فرزندان خویش تحمیل مینمایند؛ در حالی که فرزندان به دلیل تغییر شرایط و موقعیت اجتماعی، به دنبال خواستهها و مطالبات دیگری هستند. علی7 میفرماید: «لا تَقسِروا اَولادَکُم عَلى آدابِکُم، فَاِنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمانٍ غَیرِ زَمانِکُم»؛[13] فرزندانتان را بر آداب خود تربیت نکنید؛ چراکه آنها برای [آینده و] زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند.
کینگزلی دیویس میگوید: «والدین در تلاش برای اجتماعیکردن فرزندان سعی دارند محتویات کهن فرهنگی را به آنان بیاموزند و فراموش میکنند از دوران کودکی خودشان تاکنون، زندگی به طور فزایندهای دگرگون شده است. والدین فراموش میکنند آنچه برای خودشان نهادینه شده است، برای نوجوانان و جوانان بسیار انتقادبرانگیز یا بیزارکننده است».[14]
کانت نیز مینویسد: «یکی از اصول تعلیم و تربیت که همواره باید مورد توجه دستاندرکاران برنامههای تربیتی باشد، این است که کودک نباید تنها بر حسب وضع فعلی نوع بشر پرورش یابد، بلکه باید او را بر اساس شرایط آینده تربیت کرد؛ معمولا والدین فرزندانشان را تنها برای اینکه با شرایط موجود زندگی سازگار باشند، تربیت میکنند؛ حال آنکه میبایست به آنان تعلیم و تربیت مناسبتری داد تا بتوانند فرزندان آینده باشند».[15] برای حل چنین مشکل، والدین باید با تلفیق ارزشها، نگرشها و اعتقادات اصیل با روشهای نوین، نسل جدید را با آموزههای دینی گذشته بهتر آشنا کنند. شهید مطهری; میگوید: «عصر ما از نظر دینى و مذهبى ـ خصوصا براى طبقه جوان ـ عصر اضطراب و دودلى و بحران است. مقتضیات عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و سؤالها به وجود آورده و سؤالات کهنه و فراموششده را نیز از نو مطرح ساخته است».[16] بنابراین فرزندان خواهان فهم دقیق و روزآمد از معارف دینی هستند و باید برای زندگی در جامعۀ فردا تربیت شوند که ویژگیهای خاص خود را دارد.
6. سهلانگاری والدین نسبت به تربیت دینی فرزندان
یکی از مهمترین عوامل آسیبپذیری تربیت دینی نوجوانان و جوانان بهویژه در عصر حاضر، معلول سهلانگاری و بیتفاوتی بیش از حد خانوادهها در تربیت دینی فرزندان است. امروزه پرداختن والدین به رفع تنگناهای اقتصادی، دغدغۀ لباس و تحصیل فرزندان، نقش نهاد خانواده را در تربیت دینی کمرنگ نموده است. چهبسا خانوادههایی که بیش از آنکه غم هویت، ثبات شخصیت و تربیت حقیقی فرزندان را داشته باشند، حریص رفع نیازهای نهچندان مهم او هستند. به همان اندازه که پیگیر یادگیری و آموزش کامپیوتر، زبان، کنکور و … آنان هستند، دغدغۀ تربیت الهی او را ندارند. بر این اساس والدینی که به تربیت دینی فرزندان اهتمامی ندارند، از نظر پیامبر اکرم9 منفور هستند؛ چنانکه رسول اکرم9 بعضى کودکان را دید و فرمود: «واى به فرزندان آخرالزمان، به دلیل [بیتوجهی و] روش ناپسند پدرانشان! عرض شد: ای رسول خدا! از پدران مشرک آنها؟ فرمودند: نه، بلکه از پدران مسلمان آنان که هیچیک از واجبات احکام دینى را به فرزندان خود نمىآموزند و هرگاه فرزندانشان درصدد تعلیم مسائل دینى باشند، آنان را از این امر باز مىدارند و به ناچیزى از امور مادى درباره آنان قانع هستند. من از این قبیل مردم برى و بیزارم و آنان نیز از من بیزارند».[17] از همه مهمتر اینکه برخی خانوادهها به دلیل عادتها و باورها، راهکارهایی را در تربیت دینی فرزندان درست میدانند؛ در حالی که این راهکارها با آموزههای دینی همسویی ندارد. همچنین رفتار نامعقول برخی از خانوادهها از قبیل تشویقنکردن فرزندان به انجام اعمال دینی مانند نمازخواندن، روزهگرفتن، قرآنخواندن و ....، سبب خنثیشدن تلاشهای معلمان در زمینه تربیت دینی فرزندان میشود.
بر اساس مطالعات و تحقیقات تا زمانی که اعضای خانوادهها به اعتقادات مذهبی خود پایبند باشند، فرزندانشان کمتر از دین و آموزههای دینی گریزان هستند. در پژوهش صورتگرفته توسط مرکز تحقیقات اجتماعی کشور مصر، 72% نوجوانان بزهکار جزء خانوادههای بیاهمیت به مسائل دینی بودهاند.[18]
تحقیقات صورتگرفته در کشور ما نیز مؤید همین مطالب است. اگر دیده میشود جوانان نسبت به مسائل دینی رغبت ندارند، مربوط به عوامل محیطی و خانوادگی است؛ در حالی که تربیت دینی بر اساس آموزههای دینی از وظایف اولیۀ والدین است: gیا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةf؛[19] اى کسانى که ایمان آوردهاید، خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن مردم و سنگهاست، حفظ کنید.
پیامبر اکرم9 فرمودند: «أَکْرِمُوا أَوْلَادَکُمْ وَ أَحْسِنُوا أَدَبَهُمْ یُغْفَرْ لَکُمْ»؛[20] فرزندانتان را احترام کنید و آداب آنان را نیکو کنید تا آمرزیده شوید.
7. سختگیری غیرمنطقی
قرآن کریم «آسانی» را یکی از اصول شریعت معرفی نموده است: gیُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَf؛[21] خدا براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد.
روح احکام اسلامی نیز با آسانگیری همراه بوده و بسیاری از واجبات دینی مشروط به توانایی جسمی و مالی است مانند استطاعت برای فریضه حج؛ شاید هم وجود امور مکروه یا مستحب نیز تأییدی بر عدم سختگیری دینی است. برخی والدین با برخوردهای خشن و افراط و تفریطها سبب دینگریزی فرزندان میشوند؛ برای مثال تذکر همیشگی بر نمازخواندن دیگران امری واجب نیست؛ اما برخی والدین با اجبار فرزندان خود را حتی قبل از سن تکلیف وادار به نماز میکنند یا دربارۀ پوشش فرزندان بیتوجه به شرایط سنی و ویژگیهای فردی سختگیریهایی دارند که از جانب دین نیست.
شخصی تعریف میکرد: فرزند خردسالش را هر روز با خود به مسجد میبرد تا با فضای مسجد مأنوس شود؛ اما وقتی فرزند سهساله با مهرهای نماز بازی میکرده، یکی از اهالی مسجد با خشم و فریاد مهرها را از دست او گرفته و میخواهد آن کودک به مهرها دست نزند که شاید آلودگی در دستان او باشد. این کودک با ترس عجیبی به سوی مادرش میرود و تا مدتها از رفتن به مسجد ترس داشت. نمونۀ این برخوردها را شاید بسیاری از نوجوانان و جوانان فراری از محافل مذهبی در خاطر داشته باشند.
نتیجه
تربیت در شخصیتسازی و دینمداری فرزندان نقشی بنیادی دارد و گاهی تربیت صحیح دگرگونی در فرزند ایجاد میکند. نمونۀ آن معاویۀ دوم (فرزند یزید) است که پدرش قاتل حضرت اباعبداللّه7 که عمری را در میگساری و فساد سپری کرده و مادرش از زنان بدنام و جدش ابوسفیان و پدربزرگش معاویه که در شرارت و قساوت و فساد زندگی همانند نداشت؛ اما استاد و مربی نمونه به معاویۀ دوم جهت بخشید که پس از مرگ یزید منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا، به رسول اکرم9 و اهل بیتش درود فرستاد، سپس علی7 و خاندانش را به نیکی یاد کرد و گفت: ای مردم جدم معاویه و پدرم یزید، غاصب حق خلافت بودند و بر من سخت و ناگوار است که میدانم آنها الان به عذاب الهی دچارند. مردم! خلافت حق علی7 و فرزندان اوست؛ بروید و امام حق را بشناسید. پس از بررسیهای فروان فهمیدند استاد او از شیعیان اهل بیت: بوده است.[22]
نویسنده: اعظم نوری
[1]. احمد احمدی، اصول و روشهای تربیت در اسلام، ص 81.
[2]. صف: آیۀ 2 و 3. ر.ک به: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 249.
[3]. اصغر محمدی همدانی، توشهای از خرمن نماز، ص 125.
[4]. شعراء: آیۀ 168.
[5]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 631.
[6]. همان.
[7]. مرتضی نظری، بررسی شیوههای تبلیغاتی مسیحیت، ص 250.
[8]. ابن ابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج 1، ص 381.
[9]. مائده: آیۀ 6. ر.ک به: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 219.
[10].http://farsi.khamenei.ir
[11]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 11.
[12]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 75، ص 127.
[13]. ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 267.
[14]. غلام علی سرمد، درآمدی بر جامعهشناسی تعلیم و تربیت، ص180
[15]. امانوئل کانت، تعلیم و تربیت، ص 69.
[16]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 37.
[17]. محمد بن محمد شعیری، جامع الأخبار، ص 106.
[18]. محمدرضا طالبان، دینداری و بزهکاری، ص 38.
[19]. تحریم: آیۀ 6.
[20]. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص 222.
[21]. بقره: آیۀ 185.